Thursday, November 14, 2013

پاسخی به مطلب «کلمات نشانه‌ی نوع تفکر است»

پنج‌شنبه ۲۳/آبان/۱۳۹۲ - ۱۴/نوامبر/۲۰۱۳

چندی است که برخی ایرانیان در سایت‌های گوناگون اینترنتی و یا از راه اِ-نامه (email) به «نقد» برخی رفتارها و عادت‌های رایج در میان خودمان می‌پردازند. از یک نظر، این پدیده‌ی مثبتی است و باید آن را به فال نیک گرفت که نقد راهگشای بهبود است. اما از یک نظر هم پدیده‌ی بدی است زیرا عده‌ی زیادی بی آن که سواد و دانش کافی برای این کار را داشته باشند نوشتارهایی را می‌نویسند و پخش می‌کنند که به خیال خودشان «نقد» است اما بیشتر «نسیه» است یعنی معمولاً متن‌های کم‌محتوا و پراشکال اند و پشتوانه‌ی تاریخی و زبانی و اجتماعی ندارند. بدین ترتیب، پدیده‌ی آسیب‌شناسی اجتماعی و رفتاری، موضوعی عوام‌زده و بسیار ساده‌لوحانه می‌شود و عده‌ای گمان می‌کنند که «ریشه‌ی همه‌ی مشکل‌های امروز» ما را کشف کرده‌اند. برای نمونه، عده‌ای گمان می‌کنند که مشکل امروز ما به خاطر تازش عربان مسلمان در ۱۴۰۰ سال پیش و فروپاشی ساسانیان است و چاره‌ی کار هم برگشتن به دوران ساسانی و گرفتن دین زرتشتی است! اینان رازی و خوارزمی و ابن‌سینا و ابوریحان بیرونی و هزاران دانشمند بزرگ پس از اسلام را در ایران نادیده می‌گیرند. حتا گاهی کارشناسان هم در این زمینه‌ها اشتباه می‌کنند. برای نمونه، دکتر صادق زیباکلام، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران، در کتاب «ما چه گونه ما شدیم» یکی از دلیل‌های وضع کنونی ایران و رشد استبداد را خشکی و کم‌آبی ایران دانسته است! انگار موضوع کم‌آبی ایران پدیده‌ی تازه‌ای است و همه‌ی کشورهای پرآب دنیا مشکلی ندارند! آیا در زمان ساسانیان یا زمان سامانیان و حتا صفویان کویر لوت وجود نداشته است و ایران مشکل کم‌آبی نداشته است؟

یا عده‌ای به کشف‌های زبان‌شناسیک نائل می‌شوند و مشکل‌های رفتاری ما را به گردن ادبیات و زبان پارسی می‌اندازند. در زیر نمونه‌ای از این «کشف‌های» زبان‌شناسیک را می‌آورم و چند نکته در آن را برمی‌رسم. این متن را چندین بار دوستان دیگر برایم فرستاده بودند اما جوابی ننوشته بودم. اما به تازگی دوست عزیز «رفیق فردوسی» آن را برایم فرستاد و درباره‌ی یکی از نکته‌های آن پرسید. من هم تصمیم گرفتم جوابم بدین دوست را (با گسترش و افزایش) در اینجا بگذارم. نویسنده‌ی اصلی متن را پیدا نکردم و متاسفانه کسانی که این متن‌ها را پخش می‌کنند نشانی خاستگاه را نمی‌فرستند.

نخست متن را می‌آورم:

در کارگاه آموزشی «منابع انسانی»، مدرس دوره، نکاتی در خصوص زبان فارسی و پیچیدگی‌های آن مطرح کرد که بسیار جالب بود.

به محل نشست و برخاست هواپیما در زبان انگلیسی Air Port می‌گویند. ترجمه[ی] تحت‌اللفظی‌اش می‌شود «بندر هوایی». عرب‌ها به همین مکان «مطار» می‌گویند، یعنی «محل پرواز» و افغان‌ها به آن می‌گویند: «میدان هوایی». ما هم که می‌دانید چه می‌گوییم: فرودگاه!

انگلیسی‌زبانان به محل مداوای بیماران می‌گویند Hospital، که به معنای «مکان آسایش و راحتی» است. اعراب به آن «مستشفی» یعنی «مکان شفاگرفتن» می‌گویند، افغان‌ها به آن «شفاخانه» می‌گویند و ما چنان که می‌دانید، تا قبل از پهلوی اول، «مریض‌خانه» و بعد از آن کمی شیک‌تر: «بیمارستان».

واقعاً چرا؟ چرا ما از Airport فقط نشستن را دیده‌ایم؟ اصل قضیه که «پرواز» بوده است را چرا ندیده‌ایم؟ شما با شنیدن کلمه[ی] «بیمارستان» چه تصویری در ذهن‌تان ایجاد می‌شود؟ غیر از این که محیطی افسرده‌کننده و سرد و پر از بیمار؟ این کلمه در فارسی در واقع «بیماردان» است! محل نگهداری بیماران. بر خلاف زبان‌های دیگر که محل خوب شدن و شفا یافتن است.

چرا ما می‌گوییم «کسب و کار»؟ نمی‌گوییم «کار و کسب»؟ مگر نه این که اول باید کاری باشد تا منجر به کسب شود؟ چرا می‌گوییم «گفت و گو»؟ مگر قرار است دو طرف فقط حرف بزنند؟ شنیدنی در کار نیست؟ گفت و شنود نیست؟

واقعیت این است که نوع ساخت این کلمات، نشانگر نوعی تفکر است. تفکری که لابد از پس هزاران سال، پس از جنگ و گریزهای بسیار، پس از ستم‌کشی‌ها و ستمگری‌های فراوان و ده‌ها افت و خیز دیگر سر برآورده و این کلمات را ساخته است. (اصلاً همین «افت و خیز»، مگر نباید خیز اصالتاً اول باشد؟ چرا اول افتادن را دیده‌ایم؟)

لابد ناامیدی بر مردم دیار حاکم بوده که از شفا نومید است و Hospital برایش خانه[ی] بیماران است و بس.

لابد از بس سقوط و سرنگونی دیده، پرواز را باور ندارد و Airport را هم محل نشستن می‌داند و امیدی به پریدن ندارد.

لابد تا بوده در این دیار، کار اصل نبوده و اصلاً بزرگان کار نمی‌کرده‌اند. چنان که کار فعل خران بوده است و گفته‌ایم: خرکار! و منظورمان پرکار بوده است.

خواستم بگویم مشکلات ما تاریخی‌تر و ریشه‌دارتر از این حرف‌ها است، چنان که حتی در زبان‌مان هم خودش را نشان می‌دهد. لاجرم درمانش هم به این سادگی‌ها نخواهد بود.
در زبان‌شناسی، زمینه‌ای هست به نام «جامعه‌زبان‌شناسی» (sociolinguistics) یا زبان‌شناسی اجتماعی که به بررسی واکنش میان رفتارها و زبان می‌پردازد، اما این موضوع بحثی کارشناسی و ویژسته [=تخصصی] است. برای آن باید تاریخچه و ریشه‌ی واژه‌ها و ترکیب‌ها و ساختارهای تاریخی و اجتماعی را دانست و نمی‌توان اظهارنظرهای بی‌پایه کرد.

تنها ایراد درست این متن، همان برابر «فرودگاه» برای airport انگلیسی است. دکتر میرشمس‌الدین ادیب سلطانی سال‌ها پیش به این نکته اشاره کرده و برای آن برابر «هوابندر» را پیش نهاده است. و برای بندرهای آبی می‌توان «دریابندر» گفت. «میدان هوایی» برابر درستی نیست بلکه برابر airfield است.

اما بپردازم به برخی از «ایراد»هایی که در این متن برشمرده شده‌اند:

واژه‌ی «بیمارستان» ربطی به دوران پهلوی اول ندارد. ساختمان و مفهومی به نام «بیمارستان» از دوران ساسانیان در ایران وجود داشته است و این واژه از زبان پارسی میانه آمده است. در زمان خسرو یکم انوشه‌روان (انوشیروان) از گنجینه (خزانه)ی شاهی بودجه‌ای برای بیمارستان‌ها کنار گذاشته می‌شده است
(ن.ک. «تاریخ پزشکی در ایران» نوشته‌ی استاد احسان یارشاطر، ص ۳۴
The history of medicine in Iran, Ehsan Yar-Shater, Encyclopaedia Iranica Foundation, 2004 - 152 pages
)

پس از اسلام، هم خلیفگان مسلمان و فرمانروایان ایرانی و جزایرانی به تقلید از ساسانیان بیمارستان ساختند و در زبان عربی بدان «بیمارستان» و «مارستان» گفتند و بعدها نام‌های «دارالشفا» و «المستشفی» برای آن ساخته شد. محمد پسر زکریای رازی، دانشمند و پزشک بزرگ ایرانی، سرپرست بیمارستان ری و بیمارستان بغداد بود. هارون الرشید عباسی چندین بیمارستان در بغداد ساخت. نورالدین محمود زنگی، فرمانروای شهر دمشق، هم در سال ۵۴۹ ق. / ۱۱۵۴ م. در شهر دمشق بیمارستانی ساخت که به نام وی «البیمارستان النوری الکبیر» یا «بیمارستان بزرگ نوری» و «البیمارستان الزنجی» یا «بیمارستان زنگی» خوانده شد. این بیمارستان‌ها تنها جای درمان نبودند بلکه بیمارستان‌های آموزشی بودند و در آنجا پزشکان جوان آموزش داده می‌شدند. یکی از پزشکان سرشناسی که در بیمارستان زنگی درس خواند موفق‌الدین احمد ابن قاسم خَزرَجی معروف به «ابن اَبی اُصَیبِعه» (زایش: ۶۰۰ ق. / مرگ: ۶۶۸ ق.) است که کتاب بزرگ زندگی‌نامه‌ی پزشکان به نام «عیون الانباء فی طبقات الاطباء» به معنای «سرچشمه‌های خبر درباره‌ی پزشکان» را نوشته است. وی مدتی هم در «بیمارستان ناصری» در شهر قاهره به پزشکی پرداخته است. (ن.ک. دهخدا، درآیه‌ی «ابن ابی اصیبعه»)

شاه منصور سیفالدین قَلاوون ()، فرمانروای مصر از شاهان «مملوک»، هم به سال ۶۸۴ ق. / ۱۲۸۵ م. در مصر بیمارستانی ساخت که به نام وی «بیمارستان منصوری» خوانده می‌شد و دیگر پزشک برجسته‌ی مسلمان یعنی علاءالدین ابوالحسن علی مشهور به «ابن نفیس» (مرگ: ۶۸۷ یا ۶۹۶ ق.) هم مدتی سرپرست این بیمارستان شد. ابن نفیس شاید نخستین پزشکی باشد که به گردش خون پی برده و در کتاب خود از آن یاد کرده بود. یا ارغون کاملی در شهر حلب در شام (سوریه‌ی امروزی) بیمارستان ساخت که هنوز به نام «بیمارستان ارغون کاملی» خوانده می‌شود و تا سده ی بیستم م. استفاده می شده است.



(تصویر سنگ بیمارستان ارغون کاملی در حلب)

منظور آن که در زبان عربی و در سرزمین‌های عرب‌زبان هم تا سده‌ی هفتم هجری (و پس از آن) بدین ساختمان‌ها همچنان نام پارسی «بیمارستان» داده می‌شد. در زبان عربی نام‌های «دارالشفا» و «مستشفی» بعدها ساخته شده و به کار رفت. در کُردی بدان «ناخوشخانه» (Nexweşxane)، در ترکی قفقازی بدان «خسته‌خانه» (Xəstəxana معنای اصلی «خسته» در پارسی یعنی زخمی و مجروح)، و در اردو «شفاخانه» می‌گویند.

در اینجا نمی‌خواهم به تاریخ پزشکی و تاریخ بیمارستان بپردازم. تنها منظورم این بود که نمی‌توان به سادگی، به قول این نویسنده، «بیمارستان» را واژه‌ی «شیکی» دانست که از زمان پهلوی اول آمده و واژه‌ی هولناک و چندش‌آوری است. جالب آن که این نویسنده، گویا «بیمارستان» را هم سخت دانسته و آن را «بیماردان» ترجمه کرده است!

اما کمی هم درباره‌ی واژه‌ی «زیبا» و «معقول» انگلیسی hospital بنویسم که به نظر این نویسنده خیلی مناسب است: این واژه‌ی انگلیسی از راه زبان فرانسوی به واژه‌ی hospitalis لاتین برمی‌گردد که صفت hospes به معنای «میزبان» است (همان که در انگلیسی امروز host شده است و در اینترنت هم به کار می‌رود و اتفاقاً برخی ایرانیان به جای «هوست» - هموزن most - آن را «هاست» - هموزن must - می‌خواندند) و به معنای «مهمانخانه» بوده است. واژه‌ی hospital در زبان انگلیسی در سده‌ی سیزدهم م. به معنای «سرپناه نیازمندان» و «بنیادی برای نگهداری نیازمندان» بوده است و از سده‌ی شانزدهم م. (شاید پس از آشنایی اروپاییان با مفهوم بیمارستان در شام در دوران جنگ‌های صلیبی و ترجمه‌ی کتاب‌های پزشکی شرقی) به معنای «جایی برای درمان بیماران» شده است. (بحث سلحشوران معبد یا Knights Templar که در زبان فرانسوی بدانان hospitalières گفته می‌شود خود بحث درازدامنی است که بدان نمی‌پردازم).

واژه‌ی hospitalis در زبان فرانسوی به شکل hostel هم کوتاه شده و سپس طبق قاعده‌ی آوایی زبان فرانسوی s میان o و t حذف شده و به صورت hôtel درآمده است. (در زبان فرانسوی hôtel به ساختمان‌های دولتی هم گفته می‌شود از جمله hôtel de ville به معنای «ساختمان شهرداری» است و در کتاب داستانی، مترجمی که این واژه را نمی‌شناخته آن را «هتل شهر» ترجمه کرده است!) امروزه در زبان انگلیسی hostel ساختمانی است که از نظر کیفیت و امکانات از hotel پایین‌تر است. (مانند «مهمان پذیر» و «مهمان سرا»).

در بیشتر زبان‌های خانواده‌ی لاتین همین واژه‌ی hospital به کار می‌رود (فرانسوی: hôpital، ایتالیایی: ospedale، اسپانیایی: hospital، پرتغالی: hospital، رومانیایی: spital).

واژه‌ی دیگری که در زبان انگلیسی برای بیمارستان به کار می‌رود infirmary است که به معنای «جای ضعیفان و بیماران» است. امروزه این واژه بیشتر برای درمانگاه در پایگاه‌های نظامی و مانند آن به کار می‌رود و از hospital کوچک‌تر و پایین‌تر است. واژه‌ی قدیمی دیگر که در زبان انگلیسی – در سده‌ی هفدهم م. – برای بیمارستان به کار می‌رفته nosocome بوده که بخش نخست آن واژه‌ی یونانی nosos به معنای «بیماری» است. در زبان یونانی هم امروزه به بیمارستان Νοσοκομείο (به خط لاتین: nosokomeio) می‌گویند که بخش نخست آن همان «بیماری» است. بد نیست اشاره کنم که در زبان‌های ژرمنیک (به جز انگلیسی) به بیمارستان «بیمارخانه» می‌گویند (دانمارکی: Sygehus، هلندی: Ziekenhuis، سوئدی: Sjukhus، ایسلندی: Sjúkrahús، آلمانی: Krankenhaus). آیا با استدلال این نویسنده، بر سخنگویان زبان‌های ژرمنیک (و زبان انگلیسی تا پیش از سده‌ی نوزدهم م) هم ناامیدی حاکم شده و از شفا نومید شده‌اند که این نام‌ها را به کار می‌برند؟ آیا آنها هم مشکل تفکر دارند؟

می‌بینیم که تاریخچه‌ی این واژه‌ی انگلیسی هیچ ربطی به آسایش و بهبود و این فلسفه‌بافی‌های عامیانه ندارد. این ادعا بیشتر به خاطر دانش ناکافی از زبان انگلیسی (و دیگر زبان‌های اروپایی) است.

مورد «کسب و کار» تنها به خاطر خوش‌آوایی است و ربطی به پس و پیش بودن کار و درآمد ندارد. جالب آن که نویسنده در این مورد به پسینی و پیشینی (تقدم و تاخر) توجه کرده است. اما در «افت و خیز» ایراد می‌گیرد که چرا «اول افتادن را دیدیم»؟ انگار آدم اول می‌خیزد و بعد می‌افتد! «افت و خیز» یعنی نخست افتاده ای و پس برمی‌خیزی. با همین فلسفه، این ترکیب خیلی معنادار است (!)

ایراد بعدی نویسنده‌ی متن بالا به «گفت‌وگو» است. انگار نویسنده‌ی این متن، ترکیب‌های «گفت‌وشنود» و «گفت‌وشنفت» و «گفت‌وشنید» را نمی‌شناخته است و تنها «گفت‌وگو» را دیده است. باز هم بد نیست اشاره کنم که واژه‌ی انگلیسی dialog که خیلی از ایرانیان بدان علاقه دارند و چپ و راست آن را به کار می‌برند به معنای «دوگویی» است و با این استدلال در آن هم نشانی از «شنیدن» نیست.

ایراد بعدی این نویسنده به موضوع کار کردن و بزرگان است و بی هیچ دانشی به این نتیجه رسیده که چون می‌گوییم «کسب و کار» پس در تاریخ و فرهنگ ما «تا بوده، در این دیار کار اصل نبوده است». بر پایه‌ی کدام پژوهش تاریخی به این نتیجه یا گمان رسیده است که در دیار ما کار اصل نبوده است؟ موضوع «کار ثابت و روزانه» برای همگان، مفهومی است که از سده‌های هژدهم و نوزدهم میلادی و به ویژه پس از انقلاب صنعتی پدید آمده است و پیش از آن، در بیشتر کشورهای دنیا (به ویژه در کشور انگلستان که گویا زبان‌شان برای این نویسنده مرجع الهام و طرز فکر سالم است)، تنها طبقه‌ی پایین جامعه کارگر بوده است و «بزرگان» را با «کار» به معنای امروزی چندان آشنایی نبوده است.

این نویسنده حتا واژه‌ی گفتاری «خرکار» را هم نفهمیده و گمان کرده یعنی «کار برای خران است». واقعاً جای شگفتی و افسوس دارد.

پرسشی که برای من پیش آمد این بود که هدف از آوردن برابرهای عربی و نیز گویش افغانی پارسی چیست؟ آیا باید از استدلال این نویسنده به این نتیجه رسید که این دو گروه از ما پیشرفته‌تر اند و مشکل تفکر ندارند؟ چون در زبان‌شان این «اشکال»ها نیست؟

در پایان بد نیست یادآوری کنم که در زبان انگلیسی هم از این گونه «ایراد»های زبانی فراوان است. برای نمونه:

وقتی بسته‌ای را با کشتی (ship) بفرستند بدان cargo می‌گویند اما وقتی با خودرو (car) بفرستند بدان shipment می‌گویند.

خیابان یا بزرگراهی که در آن با سرعت رانندگی (drive) می‌کنند parkway گفته می‌شود اما به مسیر کوتاهی که در جلوی خانه است و خودرو را در آن پارک می‌کنند driveway می‌گویند!

و صدها نمونه‌ی مانند این. آیا با استدلال این نویسنده، مردم انگلیسی زبان هم «مشکلات» تاریخی دارند؟!

به راستی، مشکل ما به همین سادگی حل نمی‌شود.
سخن عشق نه آن است که آید به زبان ----------- ساقیا مَی ده و کوتاه کن این گفت و شنفت (حافظ)

1 نظر:

Anonymous said...

در تاجیکستان هم به بیمارستان خسته خانه می گویند و از این واژه های مشترک بسیار است. و این به خوبی نشان می دهد که زبان ترکی از آسیای میانه به قفقاز رفته است. مثلا در تاجیکستان به پرستار می گویند همشیره و در ترکی استانبولی هم دقیقا همین واژه به کار می رود.