Saturday, March 16, 2013

سرمت‌ها و داستان شاه آرتور

شنبه ۲۶/اسفند/۱۳۹۱ - ۱۶/مارچ/۲۰۱۳

همان گونه که می‌دانیم گروه بزرگی از قوم‌های ایرانی قوم‌های کوچ‌نشین سکایی بودند که اشکانیان از میان آنان برخاستند. گروهی از سکاها در سده‌های هشتم و هفتم پیش از میلاد به اروپا کوچ کردند. زیرگروهی از سکاهای اروپایی «سرمت» (در انگلیسی: Sarmatian) خوانده می‌شوند. سکاهای اروپایی از همان دوران هخامنشیان و مادها، هویت جداگانه‌ای از دیگر ایرانیان یافتند و گاه به ایران حمله کردند. در شاهنامه و استوره‌های ایرانی، قوم‌های ایرانی/آریایی سکای آسیایی به صورت «تور» (یا «تورج») پسر بزرگ فریدون، سکاهای اروپایی به ویژه سرمت‌ها به صورت «سلم» و قوم‌های ایرانی در میان این دو گروه به صورت «ایرج» بازنموده شده‌اند. سرزمین سلم را روم و سرزمین تور را توران دانسته‌اند. در پایان دوران ساسانیان و آغاز دوران اسلامی، چون قوم‌های آلتایی ترک در سرزمین‌های آسیای میانه ساکن شده و با قوم‌های ایرانی درآمیخته بودند، به اشتباه تورانیان استوره‌ای هم که آریایی/ایرانی‌تبار بودند ترک دانسته شدند.

گروه‌های مختلف قوم سرمت در دوره‌های مختلف با رومیان جنگیدند و شکست‌های زیادی به امپراتوری روم وارد کردند. سرمت‌ها به ایران اشکانی هم تاختند و چندین بار در بخش ماد (شمال غرب ایران) ویرانی به بار آوردند. بخشی از سرمت‌ها متحد رومیان شدند و به همراه والریانوس (Valerianus)، امپراتور روم، به جنگ شاپور یکم ساسانی آمدند. اما از ساسانیان شکست خوردند. گروه دیگری از آنان در سال ۲۹۷ م. به همراهی گالریوس (Galerius)، امپراتور روم، در زمان نرسه به ایران حمله کردند و در این نبرد، نرسه شکست خورد.

شاید آخرین باری که سرمت‌ها با ایران برخورد داشتند، در زمان خسرو یکم انوشیروان بود که گروه آلانان در مرز قفقاز بودند. اما در این زمان تسلیم شدند و این داستان در شاهنامه هم یاد شده است.

سپاه الانی شدند انجمن -------------------- بزرگان فرزانه و رای‌زن
سپاهی که‌شان تاختن پیشه بود ------------- وز آزادمردی کم‌اندیشه بود
از ایشان بُدی شهر ایران به بیم ------------- نماندی به کس جامه و زرّ و سیم
زن و مرد با کودک و چارپای --------------- به هامون رسیدی، نماندی به جای
فرستاده پیغام شاه جهان ------------------ بدیشان بگفت آشکار و نهان
رخ نامداران از آن تیره گشت --------------- دل از نام نوشین‌روان خیره گشت
بزرگان آن مرز و کُنداوران ---------------- برفتند با باژ و ساو گران
همه جامه و برده و سیم و زر -------------- گرانمایه اسبان بسیار مر
از ایشان هر آن کس که پیران بُدند --------------- سخن‌گوی و دانش‌پذیران بُدند
همه پیش نوشین‌روان آمدند ------------------ ز کار گذشته نوان آمدند
چو پیش سراپرده‌ی شهریار ----------------- رسیدند با هدیه و با نثار
خروشان و غلتان به خاک اندرون --------------- همه دیده پر خاک و دل پر ز خون
خرد چون بود با دلاور به راز ---------------- به شرم و به پوزش نیاید نیاز
بر ایشان ببخشود بیدار شاه ---------------- ببخشید یک سر گذشته گناه
بفرمود تا هرچ ویران شده است ---------------- کنام پلنگان و شیران شده است
یکی شارستانی برآرند زود ----------------- بدو اندرون جای کشت و درود
یکی باره‌ای گِردش اندر بلند --------------- بدان تا ز دشمن نیابد گزند
بگفتند با نامور شهریار ------------------ که ما بندگانیم با گوشوار
برآریم ازین سان که فرمود شاه -------------- یکی باره و نامور جایگاه
در سده‌ی دوم م. یعنی در سال ۱۷۵ م. بخشی از سرمت‌ها با امپراتور روم به نام مارکوس اورلیوس (Marcus Aurelius) جنگیدند و از وی شکست خوردند. مارکوس اورلیوس بیش از ۸۰۰۰ تن از سرمت‌ها را به جزیرهی بریتانیا فرستاد تا از مرزهای شمالی امپراتوری روم نگهبانی کنند. این سرمتها در منطقه‌ی چستر (Chester) انگلستان امروزی ساکن شدند و به باور برخی از تاریخ‌پژوهان تاثیر فراوانی در فرهنگ و باورهای و استوره‌های بریتانیا گذاشتند.

مهم‌ترین تاثیری که به باور این تاریخ‌دانان، ایرانیان سرمتی در استوره‌های بریتانیا گذاشتند در داستان «شاه آرتور و شهسواران میزگرد» وی دیده می‌شود. در استوره‌های بریتانیایی شاهی به نام آرتور هست که پدرش شاه بود و در زمان مرگش شمشیرش را در سنگی فرو کرد. هر کسی که میتوانست شمشیر را از سنگ بیرون بکشد شاه می‌شد. در میان همه‌ی مردان، تنها آرتور جوان می‌تواند شمشیر را از سنگ بیرون بکشد و بدین ترتیب او شاه می‌شود. آرتور گروهی به گرد خود جمع می‌کند که «شهسواران میزگرد» خوانده می‌شدند. اینان در کاخی به نام کملات () گرد می‌آمدند. آرتور آنان را به جست‌وجوی جام مقدسی می‌فرستد که به باور مسیحیان خون عیسای مسیح پس از مرگش و زمانی که بالای چلیپا (صلیب) بوده است در آن ریخته شده است.

استوره‌ی شاه آرتور بخش‌های مختلفی دارد که در دوره‌های مختلف تاریخی بدان افزوده شده‌اند. این بخش‌ها عبارت اند از: شمشیر فرو رفته در سنگ، شهسواران، کاخ، و جست‌وجوی جام مقدس. بخش شمشیر و شهسواران بسیار زیر نفوذ سرمت‌ها بوده است. دو نکته سبب جلب توجه پژوهشگران به نقش ایرانیان سرمت در شکل‌گیری داستان شاه آرتور شد. یکی این که ارتش‌های اروپایی پیش از دوران تاریک به سبک رومیان بودند. اما در دوران تاریک اروپا و پس از آن، شهسواران (یا شوالیه‌ها) پدید آمدند که بسیار شبیه سواره‌نظام‌های ایرانی سرمتی و ساسانی و اشکانی بودند یعنی سرتاپای سوار و اسب در زره پوشانده شده بود. نکته‌ی دوم، همسنجش (مقایسه‌ی) استوره‌ی نرت (Nart epic) در میان قوم آسی (بازماندگان سرمت‌های آلانی) و داستان شاه آرتور همانندی‌های فراوانی را نشان می‌دهد.

در همین زمینه، دو پژوهشگر امریکایی به نام‌های اسکات لیتلتون و لیندا مَلکُر کتابی نوشته‌اند که در اینجا به معرفی آن می‌پردازم:



نام کتاب: از سکاستان تا کَملات: باز-ارزیابی ریشه‌ای از استوره‌ی شاه آرتور، شهسواران میزگرد، و جام مقدس
(From Scythia to Camelot: A Radical Reassessment of the Legends of King Arthur, the Knights of the Round Table, and the Holy Grail)
نویسندگان: اسکات لیتلتون (C. Scott Littleton) و لیندا مُلکُر (Linda A. Malcor)
ناشر: نویسندگان
سال نشر: ویراست نخست ۱۹۹۴ م./۱۳۷۳ خ.، ویراست دوم ۲۰۰۰ م./ ۱۳۷۹ خ.
صفحه: ۳۸۸

این کتاب از سه پاره تشکیل شده است:
پاره‌ی نخست: پس‌زمینه‌های تاریخی و فرهنگی
فصل یک: ایرانیان شمال شرقی

پاره‌ی دوم: شخصیت‌ها
فصل دوم: آرتور و ارتباط با سرمت‌ها
فصل سوم: لانسلات و آلان لاتی (Lancelot and Alan of Lot)
فصل چهارم: شهسواران و نَرت‌ها (Knights and Narts)
فصل پنجم: زنان، آب، و جنگاوران

پاره‌ی سوم: بن‌مایه‌ها و تصویرها
فصل ششم: شمشیر در سنگ
فصل هفتم: تصویر مار

پاره‌ی چهارم: جام مقدس
فصل هشتم: جام مقدس، دیگ آنوفن (Annwfn) و نَرت-مونگا (Nartmongae)
فصل نهم: آلانان و جام مقدس
فصل دهم: نگهداران جام مقدس

1 نظر:

فرهنگی‌ - تاریخی‌ - صنعتی said...

شهربراز گرامی،
با سپاس از نوشته ای که به اشتراک گذاشتید.
داستان آرتوس و پیدایش شمشیر اکسکالیبور و پیوندش با فرهنگهای ایرانی از دید خیلیها پنهان مانده بود و بعضا نیز که با آن آشنایی داشتند در درست بودن یا نبودنش شک داشتند.
من کوشش کردم بسهم خود در این زمینه بازنگری یا دستکم اشاره به بازنگری کرده باشم
پانویس یک صفحه بیست و دو از کتاب دردست ترجمه ایرانیان و یونانیها به این موضوع اشاره نموده که شاید برایتان جالب باشد.
لینک آنرا پیوست نمودم.


http://farhangi-sanati.blogspot.de/2010/02/blog-post_17.html


پایدار و کامیاب باشید.

فرهاد