Tuesday, June 08, 2010

تیله‌بازی

سه‌شنبه ۱۸/خرداد/۱۳۸۹ - ۸/می/۲۰۱۰

یکی از زمینه‌های فرهنگی که کمتر بدان توجه می‌شود بازی‌های مردم و به ویژه بازی‌های کودکان است. یادمان باشد در گذشته‌های نه چندان دور، تقریبا هیچ یک از بازی‌ها و امکان‌های سرگرمی و تفریحی امروزی مانند تلویزیون و سینما و گوشی‌های تلفن دستی (!) و مانند آنها وجود نداشته است. زنده‌یاد مرتضا راوندی یکی از جلدهای کتاب خود به نام «تاریخ اجتماعی ایران» را به بازی‌ها و سرگرمی‌های مردم ایران در درازنای تاریخ تخصیص داده است. اما من امروز می‌خواهم از تجربه‌ی شخصی بگویم.

یکی از بازی‌های بسیار کهن در ایران‌زمین و میان ایرانیان تیله‌بازی است که در زیر قدیمی‌ترین سندی را که من از آن می‌شناسم برایتان می‌آورم. امروزه گویا به خاطر گسترش بازی‌های رایانگری و تصویری و «پیشرفت»های بشری دیگر این گونه بازی‌ها - دست کم در شهرهای بزرگ ایران - «اُفت شخصیت» دارد و کسی به طرف‌شان نمی‌رود و همه باید با نینتندو (Nintindo) و سگا (Sega) و پلِی‌استیشن (PlayStation) و اکس.باکس (Xbox) و مانند آن بازی کنند. البته شاید اگر در شهرهای فرنگ این بازی رایج شود و نشانه‌ی پیشرفت بشود باز مردم شهرنشین ما به آن روی بیاورند. بگذریم.

تیله‌بازی همان طور که از نامش روشن است با گوی‌هایی انجام می‌شود که به آن تیله می‌گویند. در زمان ما این گوی‌ها شیشه‌ای هستند و در درون آنها پره‌هایی وجود دارد که گاه تعداد آنها جزو امیتازها و برتری‌های تیله به شمار می‌آید و مثلا تیله‌ی شش پر یا پنج‌پر جذابیت و کشش خاصی دارد. هم چنین اندازه‌ی تیله نیز مهم است. نوع بزرگ تیله را «تیله‌ی گاوی» می‌گویند که معمولا در مشت جا می‌شود و دو سه برابر تیله‌ی معمولی است.


تیله‌ی معمولی و تیله گاوی

در این بازی گودال‌هایی روی زمین خاکی کنده می‌شود که به آنها گود یا گولو (گود کوچک) می‌گویند. هدف از بازی، انداختن تیله‌ها در گولو است. یک شیوه‌ی این بازی چنین است:

بر روی زمین چند گولو (دو یا سه یا بیشتر) به فاصله‌ی پنج شش گام از هم می‌کنند و دو بازیکن از فاصله‌ای تیله‌های خود را روی زمین بازی می‌اندازند. باید طوری تیله را انداخت که در جای مناسب و نزدیک به گولوهای بیشتری باشد یعنی به اصطلاح در جای استراتژیک بیفتد. هدف هر کس انداختن تیله‌ی خود درون گولوها است و اگر کسی گولوهای بیشتری را بگیرد (یعنی یک بار تیله‌اش را درون آن گولو برساند) برنده‌ی آن دور بازی می‌شود. اگر کسی گولویی را بگیرد دیگر بازیکن دوم نمی‌تواند آن گولو را بگیرد و امیتاز آن را از دست داده است. پس از گرفتن هر گولو باید از آن بیرون آمد و به سوی گولوهای دیگر نشانه رفت. اگر هم تعداد گولوهای هر بازیکن با دیگری برابر باشد نتیجه‌ی آن دور برابر است. وقتی همه‌ی گولوها گرفته شدند دور بعدی آغاز می‌شود.

برای راندن تیله و رساندن آن به گولو یک انگشت (معمولا انگشت اشاره یا میانی) را پشت آن می‌گذارند و انگشت اشاره یا میانی دست دیگر را روی این انگشت می‌گذارند. بعد با رها کردن انگشت زیرین، به تیله ضربه می‌زنند تا به سوی گولو برود. یک روش دیگر راندن تیله به اصطلاح «شان» زدن است. به گمان من شان کوتاه شده‌ی «نشان» است. زیرا در این روش انگشت کوچک را روی زمین می‌گذارند و شست را روی هوا می‌برند و با انگشت اشاره یا میانی و شست دست دیگر تیله را نشانه‌گیری و با انگشت میانی تیله را با شدت پرتاب می‌کنند. گاه می‌توان پیش از شان زدن، وجب هم گرفت و تیله را یک وجب جلوتر برد. این کار را «وجب شان» می‌گویند. گاهی اول بازی قرار گذاشته می‌شود که «وجب شان» قبول است یا نه یعنی می‌شود پیش از شان زدن وجب گرفت یا نمی‌توان وجب را با شان ترکیب کرد.

می‌توانیم در حین بازی، تیله‌ی بازیکن دیگر را هم با تیله‌ی خودمان بزنیم که این زدن هم جزو امتیازها می‌شود و بخش مهم و هیجان‌انگیز بازی است.

اگر شمار بازیکن‌ها بیش از دو نفر باشد باید برای پرتاب آغازین تیله نوبت گرفت. معمولا نوبت گرفتن بدین صورت اعلام می‌شود که نفر اول می‌گویند «پیش ام». نفر دوم می‌گوید «دو پیش ام» و نفر سوم می‌گوید «سه پیش ام» و همین طور تا آخر. نفر آخر را هم می‌گویند «قاق» که به معنای آخر شدن است.

اصطلاح دیگری که برای فراخواندن رقیب به بازی به کار می‌رود «غِلیدن» و یا شکل «حرفه‌ای»تر آن «بشغلیدن» است که از غل و غلتاندن می‌آید اما گاهی به اشتباه آن را با قاف می‌نویسند. کسی که مبارز می‌طلبد می‌گوید «بِغِلیم؟» یا «بِشغِلیم؟» یا «می‌غِلی؟» یا «می‌شغِلی؟» طرف هم در پاسخ می‌گوید «بشغِلیم».

اما کهن‌ترین سندی که من از این بازی در ایران می‌شناسم به حکایتی از زمان رودکی سمرقندی، شاعر بزرگ سده‌ی چهارم هجری/دهم میلادی برمی‌گردد. در تذکره‌ها آمده است که روزی رودکی در شهر بخارا چند کودک را دید که چهارمغز [=گردو] بازی می‌کردند. جمعی از مردم، شیفته‌ی ظرافت و هیجان کودکانه، به دور ایشان گرد آمده بودند. رودکی به جمع آنان پیوست. کودکی شیرین زبان ضمن غلتاندن گردو با سخنانی موزون، اشتیاق خود را برای افتادن آن در گودال کوچکی - که به این منظور کنده بودند - بیان می‌داشت و می‌خواند: «غلتان غلتان همی‌رود تا بُن گود». حرکت ملایم گردو به سوی گود و انتظار و هیجان بازی و شیرینی رفتار کودک که همه را فریفته‌ی خود ساخته بود، چنان در طبع نازک شاعر اثر کرد که از آن پس رباعی‌های بسیاری بر این وزن و آهنگ سرود. البته این داستان را سرآغاز سرودن رباعی دانستن شاید درست نباشد. زیرا رباعی از قالب‌های شعری کهن ایرانی است و به احتمال فراوان پیش از رودکی نیز رباعی سروده می‌شده است. منظورم این بود که دست کم از زمان رودکی کودکان این بازی را می‌کردند و در آن زمان از گردو سود می‌جستند. گذشته از گردو، در قدیم از گوی‌های سنگی و گِلی و سفالی و مانند آن هم استفاده می‌شده است.

واژه‌شناسی و ریشه‌شناسی
اما کمی به بحث زبانی بپردازیم. به نوشته‌ی فرهنگ دهخدا شکل‌های دیگر واژه‌ی «تیله» عبارتند از:

- تَشیره: گلوله ای را گویند که از سنگهای الوان و سخت سازند و بدان بازی کنند. و آن را تیره با یای مجهول نیز گویند.

گویا این شکل اصلی واژه بوده است. شاید صدای ش در تشیره افتاده و به تیره تبدیل شده و روشن است که بین «تیره» و «تیله» تبدیل صدای «ر» به «ل» صورت گرفته است که در زبان پارسی نمونه فراوان دارد. شکل دیگری که در دهخدا نیامده و با این شکل مربوط است تیشله یا توشله است که در زبان مردم خراسان به کار می‌رود. به گمان من تشیره شاید با واژه‌های تاش و تاشیدن و تراشیدن همریشه باشد. زیرا در توضیح تیله در دهخدا نوشته شده «خرده‌ی سفال، سفال شکسته».

- پَگ: گلوله و بُندُقی که طفلان بدان بازی کنند (برهان قاطع). تیله.

در ویکی‌پدیای پارسی آمده که در اهواز به تیله «فِنگ» می‌گویند و شاید فنگ به پَگ ربط داشته باشد. شاید هم فنگ شکل دیگری از پنگ باشد که به نوشته‌ی دهخدا کاسه‌ی مسینی بوده که سوراخی در ته آن بوده و برای اندازه‌گیری و تقسیم آب در آبیاری زمین‌ها به کار می‌رفته و فنجان هم شکل دیگری از آن است. یعنی در واقع فنگ به گودال این بازی اشاره دارد نه به تیله.

- بُندُق: گلوله‌ی گلین و مانند آن که می‌اندازند.
قدر فندق افکنم بندق حریق -------- بندقم در فعل صد چون منجنیق (مولوی)

بر پایه‌ی واژه‌ی بُندُق یا فندق شاید گذشته از گردو، این بازی با فندق هم انجام می‌شده است.

بازی دیگری که در فرهنگ دهخدا در کنار این واژه‌ها آمده است «کمان گروهه» نام دارد. یعنی در فرهنگ دهخدا بر پایه‌ی فرهنگ‌های کهن‌تر دیگر مانند فرهنگ سُروری و غیاث اللغات و برهان قاطع در برابر درآیه‌های پگ و بندق نوشته شده گروهه و کمان گروهه.

کمان گرهه: کمان گروهه (برهان): یک نوبت مُغُل بچه‌ای کمان گرهه در دست به زاویه‌ی او درآمد و سنگی بر مرغکی انداخت، زهگیر او از دست بیفتاد و غلطان به چاه افتاد. (تذکره‌ی دولتشاه، ذیل ترجمه‌ی کمال الدین اسماعیل). و رجوع به کمان گروهه شود.

کمان گروهه: کمان قروهه است که کمان گلوله باشد (برهان). کمانی که در آن غلوله نهاده رها کنند و به هندی آن را غلیل گویند و آن را کمان گرهه نیز خوانند (آنندراج). کمان گلوله. کمان گرهه. کمان مهره (فرهنگ رشیدی):

صد مهره به یک کمان گروهه ----------- در دامن آسمان شمارند (خاقانی)

گفتی ز کمان گروهه‌ی شاه ----------- یک مهره فتاد بر سر ماه (نظامی)

خواست اول کمان گروهه چو باد --------- بهره‌ای در کمان گروهه نهاد (نظامی)

چون من کمان گروهه‌ی فکرت کنم به چنگ -------- از چار رکن عرش درآید کبوترم (عطار)

به نظر من بر پایه‌ی توضیح و شاهد مثال‌های بالا، کمان گروهه به کلی با تیله‌بازی فرق دارد و این که در این فرهنگ‌ها در برابر تیله و پگ و بندق نام کمان گروهه آمده اشتباه شده است. همان طور که در بالا می‌بینیم گروهه در اینجا شکل دیگری از گلوله است (باز تبدیل ر به ل). و کمان گروهه یعنی کمانی که با آن گلوله پرتاب می‌کنند. آنچه امروزه تیرکمان سنگی خوانده می‌شود و با دو تکه چوب شاخه‌ی درخت می‌سازند و زهی از کش دارد و در آن سنگ می‌گذارند و - همان گونه که عطار نیشاپوری هم در شعر زیبایش گفته - با آن کبوتر و گنجشک و مرغان (=پرندگان) مانند آن را می‌زنند.

هم چنین نگاه کنید به مطلبی درباره‌ی بازی «سه‌قاپ» با عنوان «سه پلشت» و نیز بازی «گنجفه».

3 نظر:

Anonymous said...

سلام علیکم



فرموده اید


اما کهن‌ترین سندی که من از این بازی در ایران می‌شناسم به حکایتی از زمان رودکی سمرقندی، شاعر بزرگ سده‌ی چهارم هجری/دهم میلادی برمی‌گردد. در تذکره‌ها آمده است که
....



بنده در نوشته ی شما
"سند"
نمی بینم

سیدعباس سیدمحمدی

فرهنگی‌ - تاریخی‌ - صنعتی said...

شهربراز عزیز،
نوشتار زیبایی بود از نظر من بدو دلیل :
نخست آنکه بگونه سیستماتیک به این بازی و به کوشش در ریشه یابی واژه ها پرداخته بود.
و دو اینکه دستکم مرا بیاد بازی انداخت که در کودکی مرا سرگرم میکرد و شاید اگر نوشته شما نمیبود، از یادم میرفت.
در اندیشه ام که گر فرصتی دست دهد تیله بخرم و پیشنهاد بازی کردن به فرزندانم دهم.
شاید بپذیرند. اینکار را بایستی دو دهه پیش میکردم.
فرهنگی – تاریخی - صنعتی

Anonymous said...

ما تو همدان به تيله ميگيم تشله (teshele).
و به تشله هاي اصلي كه باهاش بازي مي كنن ميگيم تيله!