Monday, April 20, 2009

غارت شوش


دوشنبه ۳۰/فروردین/۱۳۸۸ - ۲۰/اپریل/۲۰۰۹

شهر شوش از کهن‌ترین و باستانی‌ترین شهرهای ایران است. شوش در دوران ایلامیان از شهرهای مهم بود و پس از پاگیری هخامنشیان نیز شوش در کنار پارسه (تخت جمشید یا پرسپولیس)، همگتانه (اکباتان یا همدان) و بابل یکی از چند پایتخت مهم هخامنشیان شد. کاخ آپادانه یا آپادانا، کاخ معروف داریوش بزرگ، در این شهر ساخته شده بود و یونانیان در کتاب‌های خود وصف شکوه این شهر را آورده بودند.

در دوران‌های بعدی نیز شوش همواره از شهرهای مهم ایران بود. تا این که در سال ۱۸۸۰ میلادی/۱۲۵۹ خورشیدی یعنی زمان پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار مردی فرانسوی به نام مارسل-آگوست دیولافوا (Marcel-Auguste Dieulafoy) و همسرش ژان (Jane) به ایران آمدند. این دو که وصف شکوه شوش و ثروت افسانه‌ای آن را خوانده بودند به کمک پزشک فرانسوی ناصرالدین شاه یعنی دکتر تولوزان (Tholozan) توانستند موافقت شاه را برای کاوش در شوش کسب کنند به شرط آن که به مقبره‌ی دانیال نبی آسیبی نرسانند و هرچه فلز گرانبها یافت شد از آن ِ دولت ایران باشد اما چیزهای دیگر نصف نصف بین دو دولت تقسیم شود. این زوج ابتدا به بررسی و شناخت منطقه پرداختند و کتابی به نام «هنر باستانی ایران» (L'Art antique de la Perse) را در پاریس منتشر کردند. انتشار این کتاب سبب شد بتوانند هزینه‌ی لازم برای کاوش بیشتر را از موزه‌های فرانسه به دست آورند. سپس ۴ سال بعد در سال ۱۸۸۴ دوباره به تهران بازگشتند و شروع به حفاری و جستجو کردند.


مارسل و ژان دیولافوا (Marcel-August & Jane Dieulafoy)

این گروه فرانسوی توانستند اشیا و کالاهای فراوان و بی‌بهایی را از جایگاه شوش استخراج و کشف کنند و هر چه را توانستند با خود بردند. ژان دیولافوا در کتاب خاطرات خود نقل می‌کند که

دیروز گاو سنگی بزرگی را که در روزهای اخیر پیدا شده است با تاسف تماشا می‌کردم. نزدیک دوازده هزار کیلو وزن دارد! تکان دادن چنین توده‌ی عظیمی ناممکن است. بالاخره نتوانستم به خشم خود مسلط شوم، پتکی به دست گرفتم و به جان حیوان سنگی افتادم. ضربه‌های وحشیانه به او زدم. سرستون در نتیجه‌ی ضربه‌های پتک مانند میوه‌ی رسیده از هم شکافت. یک تکه سنگ بزرگ از آن پرید و از جلوی ما رد شد، اگر با چالاکی خودمان را کنار نمی‌کشیدیم پایمان را خرد می‌کرد.

جالب آن که اینان در خاطرات خود از ناامنی و وجود دزد در منطقه‌ی شوش گله کرده‌اند! انگار که خودشان در حال پاسداری از میراث ایران بوده‌اند!


نمونه‌ای از سرستون‌های شوش که خرد شده است

پس از این که میزان زیادی آثار باستانی به چنگ مارسل و ژان دیولافوا افتاد آنان به عهد و قرارداد خود نیز پایبند نبودند. آنان توانستند مظفرالملک، فرماندار خوزستان و نیز پسر بزرگ ناصرالدین شاه، ظل‌السلطان را که بر بیشتر ایران فرمان می‌راند با رشوه و تطمیع راضی کنند که از سهم ایران بگذرند. آنان فرماندار خوزستان را بر سر ۲۵۰ صندوق بزرگ بسته‌بندی شده بردند و گفتند بیا خودت بشمار و تقسیم کن و هزینه‌ی جعبه‌ها و بسته‌بندی ما را بده! فرماندار نیز پس از ناهار مفصلی منصرف شد و گفت:
من هم با شما موافقم. قطعاً اگر این پاره‌سنگ‌ها و آجرها را برای اعلیحضرت بفرستم به شدت ناراحت می‌شوند. بنابراین شما قول بدهید به محض رسیدن به فرانسه تلاش کنید تا مدال‌های دولتی باقی‌مانده‌ی اعلیحضرت در فرانسه را هر چه زودتر برای ايشان بفرستند.

دستاوردها (و غارت‌های) زوج دیولافوا از شوش آن قدر ارزشمند بود و برای فرانسه پربها بود که به خاطر آن به این زوج نشان افتخار (لژیون دونور / Légion d'honneur) داده شد!


یکی از موزاییک‌های کاخ شوش که زوج دیولافوا به فرانسه بردند و اینک در موزه‌ی لوور پاریس نگهداری می‌شود.

در سال ۱۸۸۵ بخشی از این اموال غارتی در راه فرانسه به خاک عثمانی رسید. دولت عثمانی ۵ هزار فرانک حق گمرک طلب کرد و تقی‌الدین، حاکم بغداد، گفت باید ۵۵ صندوق از این محموله به موزه‌ی استانبول داده شود. پس از این زوج خوشبخت نوبت به فرانسوی دیگری رسید به نام ژاک دو مورگان که برای غارت به شوش بیاید.


ژاک دو مورگان (Jacques de Morgan)

ژاک دو مورگان در شوش و در نزدیکی بناهای باستانی آن قلعه‌ای ساخت اما در ساخت این قلعه از آثار باستانی موجود استفاده کرد. یعنی با این که به ارزش این گونه کالاها کاملا آگاه بود به عمد سنگ‌نبشته‌ها و ستون‌ها و آثار باستانی را در ساخت این قلعه به کار گرفت!


قلعه (شاتو) ساخت دومورگان در شوش


نمونه‌ای از کاربرد سنگ‌نبشته‌های باستانی در ساخت قلعه‌ی دومورگان

فرانسویان در زمان ناصرالدین شاه توانستند امتیاز خفت‌بار دیگری نیز بگیرند. یعنی امتیاز انحصاری کاوش‌های باستان‌شناسی در سراسر ایران! خوشبختانه پس از انقلاب مشروطه مجلس ایران این انحصار را باطل کرد.

متاسفانه هنوز هستند بسیاری از ایرانیان که می‌گویند «بهتر است این میراث ما در دست دیگران باشد وگرنه خودمان که لیاقت نگهداری از آن را نداریم!»

جای آن است که خون موج زند در دل لعل ...


طرحی از کاخ آپادانا در شوش (برگرفته از وبلاگ جاودانان)

خاستگاه:
۱- فیلم کوتاهی در پایگاه جدید آنلاین.

۲- هم چنین نگاه کنید به مطلب مفصلی در همین باره در پایگاه جاودانان (آذرماه سال ۱۳۸۵) در شش بخش به ویژه بخش یکم و بخش دوم.
و

۳- مطلبی در روزنامه‌ی ایران با عنوان «گنجینه‌های تاریخی ایران چگونه به فرانسه رفت» (دی ماه ۱۳۸۱)

1 نظر:

Anonymous said...

سلام.غلامرضا صراف هستم.ممنون از راهنماییتان در وبلاگ جناب آشوری.ولی بحث من بیشتر روی معنای این جور ترکیبات است که با پیشوند متا ساخته میشوند نه یافتن معادل.کما اینکه خود آقای آشوری هم به یکسان برای همه متا ها در واژه نامه علوم انسانی شان معادل زبر گذاشته اند.یعنی
metalanguage=زبر زبان

در حالیکه به نظر من اساسا در این مورد یکسان سازی زبانی نباید کرد و برحسب معنی ترکیب باید معادل پیشنهاد کرد.